رد پاییی از عشق

رد پایی از عشق

"هوالودود المقصود"

"هوالمحبوب المعبود"

                             

"... مرده بدم، زنده شدم، گریه بپدم، خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم"...

"...گفت که دیوانه نهِ‌ای، لایق این خانه نِه‌ای

رفتم و دیوانه شدم، لایق این خانه شدم"...

"...گفت که شیخی و سری، پیش‌رو و راه‌بری

شیخ نِیَم، پیش نِیَم، امر تو را بنده شدم"...

"... گفت مرا عشق کهن، از بر ما نقل مکن

گفتم آری نکنم، ساکن و با شنده شدم"...

" ... شکر کند عارف حق، کز همه بردیم سَبَق

بر زِِبَر هفت طبق، اختر رخشنده شدم"...

عشق

  "بسم الله الرّحمن الرّحیم" 

به نام "الله"ای است که عاشق است و معشوق است و خود،

حقیقت عشق است. عاشق، می‌فهمد که عاشق چه می‌گوید

و اگر انسان عاشق نباشد، معنای کلام خداوند پر محبت را درک نمی‌کند...

  "بسم الله الرّحمن الرّحیم"

چرا سوره‌های قرآن این طور شروع می‌شود؟

چرا با کلام دیگری آغاز نمی‌شود؟ دلیل تکرار پی‌در‌پی این آیه‌ی عاشقانه چیست؟

گنجشک و خدا

روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.

فرشتگان سراغ‌اش را از خدا می‌گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می‌گفت‌:

" می‌آ ید، من تنها گوشی هستم که غصه‌هایش را می‌شنود

 و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه می‌دارد."

و سرانجام گنجشک روی شاخه‌ای از درخت دنیا نشست.

فرشتگان چشم به لب‌هایش دوختند؛ گنجشک هیچ نگفت.

و خدا لب به سخن گشود:" با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست."

گنجشک گفت: لانه‌ی کوچکی داشتم، آرام گاه خستگی‌هایم بود

و سر پناه بی‌کسی‌ام، تو همان را هم از من گرفتی.

 این توفان بی‌موقع چه بود؟ چه می‌خواستی از لانه‌ی محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟

 

عشق را بسیار جسته‌ام.

عشق را بسیار جستهام.

اشکهای تلخ جدایی و پشیمانی ریختهام تا عشق را بشناسم.

همهچیز، تمام دلبستگیها و توهمات زندگی را به دور افکندم، تا سرانجام دانستم که شیدای عشق خدا هستم. آنگاه عشق را از همهی قلبهای صادق نوشیدم و آن یگانه عاشق هستی، آن یگانه عطری را که شکوفههای عشق را معطر میکند، در گلزار هستی بوئیدم.

بسیاری از مردم میپرسند، چرا عشق از قلبی به قلب دیگر میگریزد و چنین متزلزل و ناپایدار است.

اما خردمندان میدانند که تزلزل در عشق راه ندارد.

بلکه عشق حقیقی در جستوجوی خدای یگانه که به صور مختلف در خلقت حضور دارد، میباشد.

خداوند، عشق محض است، اما برای تجربه کردن ما انسانها عشق خود را به عشق، عاشق و معشوق تقسیم کرده است.

بسم الله الرحمن الرحیم به سپیده سوگند در راه مانده بودم، بی‌کس و در همیان قلبم، اندکی محبت باقی نه راهی بود و نه ردی بیابان در پیش‌رو و بیابان در پشت سر که به ناگاه پیام داد :" به سپیده سوگند و به قرار شب در خویش او تو را از یاد نبرده ناخوشنود نگشته از تو سرور و سالار و رب و پرودگار تو و سرانجام برایتان نیکوتر از سرآغاز است و به عطایش خوشنودت خواهد ساخت مگر نه یتیم‌ات یافت و پناهت داد؟ گمگشته‌ات دید و راهت نمود؟ نیازمندت یافت و بی‌نیازت کرد؟ پس یتیم را خوار مکن و پرسش‌گر را مران و موهبت پروردگارت را بازگوی"